توی دامنه کوه بودیم. بارون هم اومده بود و مسیر هم خیلی بد بود هوا هم تقریبا تاریک شده بود. توی یکی از این پیچ ها که خودم به سختی ازش رد شدم یکی از دخترها که پشت سرم بود گیر کرد ویک آن دستش رو بسمت من دراز کرد و من دستش و گرفتم و اون رد شد.بعد که به این موضوع فکر کردم بخودم گفتم من چرا دستش و گرفتم؟چرا مسئولیت به این بزرگی رو قبول کردم؟ اگر پاش سر می خورد و می افتاد پایین و می مرد من مسئوول بودم چون واقعا ممکن بود بمیره. چرا در اون لحظه فکر نکردم و بعد از اون دست دو سه نفر دیگه رو هم گرفتم؟ مسایل زیادی تو زندگی هست که ما منفعلانه انجام میدیم و بهش فکر نمی کنیم ولی توی اون لحظه نباید هم به این چیزها فکر کرد چون مواردی مهم تو زندگی هست که باید از قبل بهش فکر کرده باشی و جوانب مختلفش رو تو ذهنت پرورانده باشی و به نتیجه رسیده باشی و گرنه کاری می کنی که ممکنه باعث از دست رفتن چیزهای زیادی بشه مثل جوانی.البته این نظر منه و ممکنه تو تصمیم در لحظه رو بهتر بدونی
<< Home