فاصله بين عشق ونفرت چقدره؟
خيلي كم؟
به اندازه يك خط نازك؟
يا اونقدر نزديكن كه نمي دوني عشق كدومه ونفرت كدومه؟
يا نمي دوني كه اصلا چه حسي داري؟ اونقدر كه حسهات با هم قاطي شده؟
گاهي نفرت جايگزين ميشه وگاهي عشق؟
گاهي نه عشق ونه نفرت؟ درسته؟
نه! اصلا اين طور نيست. فاصله بين عشق ونفرت بسيار زياده بسيار زياد
اونقدر زياد كه با ترديدهاي كوچك وبزرگ پرشدني نيست،البته اگر عشق عشق باشه
مي دوني چرا عشقها به نفرت تبديل ميشه؟ واقعا ميدوني؟
خيلي ساده! بخاطر خودخواهي
شايد تعريفهامون با هم فرق داشته باشه اما منظور من خودخواهي ايه كه باعث ميشه خواسته هاي ديگران رونبيني و بهمين خاطر كسي رو كه تا ديروز تا بي نهايت دوستش داشته حالا مي خواد كه سر به تنش نباشه! يعني اون احساس اوليه عشق بوده؟
و دقيقا به همين خاطره كه گفتن (صحيح ترش اينه كه:گفته) دوست داشتن از عشق برتراست. چون دوست داشتن رو خالي ازخودخواهي و عشق رو تبلورخودخواهي ديدند هر چند كه من با صورت ظاهريش مخالفم يعني همون عشق روخالي ازخودخواهي ميدونم
بهرحال ميتوني امتحان كني! خودت رواز خودخواهي خالي كن. ببين فاصله همون يه خط نازكه كه گاهي نيست؟ يااونقدر زياده كه سوال رو ازموضوعيت خارج مي كنه؟
امتحان كن! براي يك بار هم كه شده اين كار رو بكن! باور كن كنار گذاشتن خودخواهي معنيش ذليل بودن نيست، معنيش از دست دادن عزت نفس نيست، معنيش خودآزاري نيست، معنيش هر چي كه ديگران خواستن رو انجام دادن نيست، معنيش كوچك شدن نيست، معنيش تن به حقارت دادن نيست كه بر عكس يعني برزگ شدن و معني واقعي رشد
اما يه حالت ديگه هم وجود داره . اون هم اين كه اشتباه كرده باشي يعني به جايي برسي كه احساس كني فرد مورد نظرت اوني نبوده كه تو فكر مي كردي وبخاطر اين دچار نفرت بشي! خوب! اين هم نقض كننده حرف من نيست چون باز هم احساسي كه داشتي اسمش عشق نبوده. ميدوني چرا؟
چون عشق واقعي بعد از شناخت واقعي بوجود مياد. اونه كه اسمش عشقه ، يعني حضور توامان انديشه و احساس. واين پيوند مستحكم فاصله اي بسيار زياد با نفرت داره
در مورد حضور نفرت بعدا خواهم نوشت
---------------------------------------------------------------
دليل نوشتنم ارضاي حس خودخواهيم نبود وبه همين خاطره كه دوباره مي نويسم