شب یلداست و همه جمعند. سرو صداست و هر کسی داره یه چیزی میگه، حالتی که من از ش بسیار بدم میاد .اصولا چنین سرو صداهایی حالم و بد میکنه. خلاصه بخور بخور هم که براهه
شروع میکنن به حافظ خوونی و تفآل. من یه دفعه نمی دونم چی شد که فکر کردم وسط دوستان دانشگاهم، یهو پرسیدم حافظ چند تا غزل داره؟همه ساکت شدن بعد یکی گفت حدود 200 تا . من هم خندیدم و گفتم ما چند نفریم؟! فکر کردم همه مطلب و گرفتن ولی یکی فهمید و شروع کرد به موضع گیری که توهین به حافظ درست نیست!!پشیمون شدم و گفتم لذتتون و ببرین ولی مثل اینکه تازه شروع شده بود.من سعی کردم توضیح واضحات بدم که این یکی هم اذیتم می کنه ولی باز جواب نداد . بحث رفت تو ما وراء و و دین و موریس مترلینگ و گوته و هرمنو تیک و فلسفه و دینامیک!! وکویلیو و بعد چهارم وخودخواهی های من و(باور کنید این یکی و دیگه نمدونم چرا پیش کشیدن!) اصالت بحث و
خلاصه کار به جاهای باریک کشیده شد ویه عده شدن طرفدار من(بیشتر از روی علاقه) و بقیه هم روبروی من. من مآیوس از هدفی که مورد نظرم بود . خلاصه من که دیدم اصلا فایده نداره از همه بخاطر مطرح کردن این بحث توی جمع عذر خواستم و لی باز هم ول کن نبودند.با اینکه حالم هم خوب نبود خیلی خودم و کنترل کردم که کسی رو به سبک خودم نابود نکنم
!این هم از فعالیت فرهنگی ما در شب یلدا