محل جلسات ما توی کوچه ای بود یا هست که دقیقا می خوره به سفارت اتریش و اون روز که ما رسیدیم صدای تیراندازی بود و داشتن آتیش بازی می کردن.خلاصه تو جلسه بودیم که یه چیزی تو مایه های دعوتنامه اومد! با این مضمون که امشب ساعت 20و30 دقیقه بیاید جلوی سفارت دانمارک تا بترکونیمش! اون شب من بیروون بودم و ساعت 10 شب بود که تجریش سوار تاکسی شدم.مکالمات بی نظیری توی این تاکسی صورت گرفت که سعی می کنم بصورت مجمل بگم
نفر اول(راننده،حول و حوش 38 ساله): آقا الان جلوی سفارت دانمارک بودیم که داغونش کردن
نفر دوم(من،عقب نشسته بودم پشت راننده): مطمئنی؟ توی الهیه؟
نفر اول:آره
نفر سوم(یه پسره تو مایه های 30 سال، بغل دست راننده):عجب خرهایی هستن ها، من که ندیدم این کاریکاتورو، تلوزیون که نشون نداده
!نفرچهارم(یه مرده 50ساله نه چاق نه لاغر،پشت سر نفر سوم): تلوزیون نباید هم پخش کنه، حق نداره
نفرسوم:پس چه جوری بفهمیم آخه؟
!!نفر اول: آقا کشیدن دیگه.این خارجیها کثیفن دیگه
نفرپنجم(یه پسر 20ساله،بغل دست من) : پوفیوزها کشیدن.باید زد دهنشون و سرویس کرد
نفر سوم: آقا من اگر خودم ببینم اول نفری ام که میرم آتیش می زنم،اصلا دانمارکی ببینم کشتمش بالاخره ما هم تعصب داریم ما هم خدا رو می پرستیم علی رو می پرستیم ابوالفضل رو می پرستیم حسین و پیغمبر و می پرستیم
نفر چهارم: اینا خیلی وحشین !! همیشه از این کارا می کنن
نفر سوم:پس اینا که امام حسین ندارن چه جوری پیشرفت می کنن؟
نفر اول:بابا اینا بخاطر قانونشون پیشرفت می کنن.یارو جرات نمیکنه گرون بفروشه همش از ترسه.آدم نیستن که.اینجا یارو جرات داره هر کاری هم می کنه
نفر سوم:بابا خیلی خارجی ها نجسن! من خودم کارم کتوونیه میرم چین.انقدر عوضی و دزدن اینا
نفر اول(با تایید) : پس چی
نفر سوم: ولی زندگی می کنن اینا خداییش
نفر اول: آره بابا اینجا همه دنبال یه تیکه..(منظورش سکس بود)همه جوونا
نفرپنجم:حال میده
نفرچهارم:زندگی هموون یه تیکه اس دیگه
نفر اول: آره ولی یکی مال خودش دیگه، نه همه
نفر سوم: الان هم که گیر دادن به هسته ای
نفر اول : بابا هیچ کاری نمی تونن بکنن ما تا آخرش هم هستیم .آدم اگر بدونه فایده داره هست تا آخرش ولی اینا چیزی به ما نمی دن که
نفرسوم: بابا ما زندگی نمی کنیم که.من خودم تو کار کتونی ام تو نارون .نیاوران و می گم
نفر چهارم: من هم کارم کتونیه
نفر سوم:من و میشناسی؟(یهو عین جغد گردنش 180 درجه چرخید) من پسر خاله مهدی ام
نفر چهارم: آره ما تو تندیس ایم
نفر سوم:این مدل و دیدی؟(یه کفش در آورد)این کار جدیدمونه
نفر چهارم:آره دارمش
نفر سوم:جدی؟ ما که می دونی بازارو ترکوندیم.من خداییش جنس آوردم 17 تومن فاکتور کردم، 70 تومن فروختم
نفر چهارم:من تازه چین بودم.جنس آوردم 17 تومن فاکتور کردم 90 تومن فروختم.اون لاکوست سبزه بود.پارسال و می گم.آقا من پیاده می شم
نفر سوم:برو پایین جون تو من حساب می کنم
نفر چهارم: نه حساب می کنم(و حساب کرد) خدافظ
نفر سوم: به مولا نوکرتم. آقا این و می بینین نصف تهران مال ایناس ولی زندگی بلد نیسن.مثل گدا ها می پوشن ماشین نداره
نفراول: اتفاقا حالش هم می کنه ندیدی گفت زندگی همون یه تیکه اس
نفر پنجم: والا که چی بیاد به من و تو نشوون بده.اتفاقا خیلی بهتر از من و تو زندگی می کنه
نفر سوم: آقا پیاده میشم
نفر پنجم:خودش بلد نیست هی ضر می زنه
نفر اول: هنوز پیاده نشده غیبته رو آره(با صدای بلند خندید) هه هه هه
نفر پنجم:والا به خدا.پیاده میشم
حالا فقط من موندم و راننده وصدای عر عر یه نفر که داره خشتک خودش و پرچم میکنه و مشغول خووندن واسه یه دسته اس و ما مووندیم پشت چند دسته.انقدر سرم درد گرفته بود و انقدر حالم بد شده بود که راننده از آینه دید و بهتر دید که خفه بمیره و هیچی نگه.در حالی که سرم گیج می رفت پیاده شدم و به این برش از جامعه فکر می کردم که چقدر این مردم فکر میکنن و چقدر ما بی دلیل عقب مووندیم!چقدرررر