دیشب شهر را چه بود؟ دیشب چرا شهر بی سر بود؟چرا دیشب تمام شهر بی مغز بود؟آیا این شهر من بود که چنین گستاخ و دور بود؟ چرا همه می جنگیدند؟
آیا در ذهن من بود که شهر چنین بود؟ یا در ذهن شهر همه بیمار بودند؟چرا در قدم زدنهای تنهای من شهر با من نبود؟چرا بر من بود؟
...دیشب شهر را چه بود؟
.
.
.
...این شعر رو حتما شنیدی: اگه کوهم پیش تو قد یه سوزن
اما او که تورا سوزن ببیند کوه وجودت را نمی بیند.او کوهی را می بیند و خواهد دید که سوزنی بیش نیست.باور کن اگر کوهی باید کوه بمانی چرا که هضم آنچه تفاوت میان کوه بودن و سوزن نمودن است برای کمتر موجودی امکان پذیر است که اگر امکان پذیربود
...تو دیگر سوزن نبودی
بپذیر که بیشتر انسانها از عشق کوچکترند