پریشب یعنی پریروزصبح خواب جالبی دیدم، خیلی جالب
برام تجربه لحظه های جالبی بود که شاید هیچ کس نتونه توی زندگیش تجربه کنه: تجربه مرگ
آره مرگ. ولی برعکس تمام خوابهایی که خودم یا بقیه آدمها می بینن، نه بعنوان ناظر بیرونی. میدونی منظورم چیه؟ همه اونهایی که درباره مرگ خودشون خواب می بینن تو لحظه مردن از خودشون جدا میشن وبعنوان کسی که از بیرون داره حادثه رو میبینه با مرگ خودشون مواجه میشن.اما من دقیقا لحظه جدایی روحم از جسمم رو تجربه کردم.لحظه ای که علیرغم پردرد بودن نوع مرگ بسیار آروم ولطیف بود.فقط چند ثانیه طول کشید.انگار هنوزتوی جسمم بودم که وارد محیط کاملا سفیدی شدم ودر حین خواب داشتم فکر می کردم که بعدش من چی میشم ،یعنی من دارم به پاسخ تمام سوالات توی ذهنم میرسم که یک دفعه وارد محیطی شدم بسیار رقیق و سبز رنگ،سبز سبز، توی دریایی از نور سبز غرق شدم و تمام محیط خالی ازهرگونه صدایی بود واین رو کاملا احساس کردم و بعد چشمهام و باز کردم در حالیکه هنوز خودم رو سبک احساس می کردم. چند ثانیه طول کشید تا سنگینیه جسمم رو حس کردم
نمی خوام نتیجه خاصی از این خواب بگیرم.برام خیلی عادی بود عادی تر از اون چیزی که فکر می کردم
بهر حال کاش فروید دم دست بود، اونوقت نتیجه های بسیار جالبی می شد گرفت
<< Home